میزگرد| مأموریت جنبش دانشجویی، تبدیل احساس ضداستکباری به آگاهی اجتماعی پایدار است
- 16 آذر 1404 – 18:10
- اخبار حوزه امام و رهبری
در میزگرد ارزیابی عملکرد جنبش دانشجویی با حضور نمایندگان تشکلها در مرکز مطالعات راهبردی خبرگزاری تسنیم عنوان شد که مأموریت جنبش دانشجویی این است که احساس استکبارستیزی را به یک آگاهی اجتماعیِ پایدار تبدیل کند.
حوزه امام و رهبری
به گزارش گروه امام و رهبری خبرگزاری تسنیم، 16 آذر یک نماد برای تبلور اراده قشری فرهیخته و پیشران است که نبض جامعه را به دست دارد و هر حرکت آن میتواند برای آحاد مردم الگوساز و الهامبخش باشد. جنبش دانشجویی در 16 آذر سال 1332 به عیان نشان داد که با درکی درست از شرایط داخلی و بینالمللی میتواند دست به اقدامات مهمی بزند و مسیر تاریخ را به نحو دیگری راهبری کند.
این جنبش از دهه 30 تاکنون همچنان توانسته در ادوار مختلف در عرصههای گوناگون اجتماع و سیاست خود را نشان دهد و هرچند که بروز و ظهور آن در برشهای گوناگون تاریخی دارای نوسان بوده اما همچنان کنشگری این قشر برای جامعه و سیاستگذاران، معنابخش است و به همین مناسب در نشستی با حضور نماینده تشکلهای دانشجویی به بررسی عملکرد آن پرداختهایم.
دانشجو و دانشگاه، تولیدکنندگان «قدرت ملی» در نگاه رهبر انقلاب
در این نشست آقایان علی آخوندی (مسئول حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه امیرکبیر)، محمدرضا محمدی فیروز (دبیر سیاسی انجمن اسلامی مستقل دانشگاه تهران) و سرکار خانم زینب صبوری (مسئول واحد خواهران بسیج دانشجویی دانشگاه علم و صنعت) حضور داشته و نظرات خود را در رابطه با عملکرد و بایدهای جنبش دانشجویی مطرح کردند.
مجری: طی یکی دو سال اخیر شاهد رخدادهای بسیار مهمی در داخل کشور و همچنین در منطقه بودهایم؛ از عملیات «طوفان الاقصی» گرفته تا ادامه کشتار شدید مردم فلسطین، بهویژه زنان و کودکان. در داخل کشور نیز شاهد ترور و به شهادت رساندن رهبران مقاومت و فرماندهان نظامی، همچنین جنگ 12 روزه و دیگر تحولات بودهایم. جنبش دانشجویی در ایران، با سابقهای بیش از هفت یا هشت دهه فعالیت جدی، همواره در قبال چنین حوادثی دارای مسئولیت بوده و طبیعتاً باید عملکرد قابل توجهی از خود نشان میداده است.
بهعنوان سؤال اول، ارزیابی شما از فعالیت جنبش دانشجویی در قبال رخدادهای دو سال گذشته چیست؟ و مهمترین نقاط قوت و ضعف این جنبش را در این مقطع چگونه میدانید؟
آخوندی: مهمترین اقدامی که باید در این زمینه صورت بگیرد، داشتن فهم درست و شناخت صحیح از مختصات صحنه است. اگر جنبش دانشجویی صحنه را بهدرستی درک نکند، نمیتواند کنش مناسب و متناسبی با شرایط رقم بزند.
نخستین گام برای شناخت صحنه، بررسی وضعیت رژیم صهیونیستی است؛ اسرائیل تا پیش از عملیات طوفان الاقصی، بهدنبال پیشبرد «پیمان ابراهیم» بود؛ یعنی تلاش داشت با کشورهای اسلامی توافقاتی رسمی برقرار کرده و روند عادیسازی روابط خود با این کشورها را تکمیل کند. اما آنچه مشاهده میکنیم این است که پس از وقوع این عملیات و تحولات اخیر، روند عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای اسلامی بهطور کامل مختل شده است.

دومین نکتهای که باید به آن توجه کرد، این است که دکترین امنیتی و بازدارندگی اسرائیل به حدود 80 سال قبل بازگشته است و در حالی که رژیم برای خود یک تصویر و هیمنه شکستناپذیر ساخته بود اما در دو سال اخیر مشاهده میکنیم چنین وضعیتی محقق نشده و این دکترین مورد نظر اسرائیل کاملاً با شکست مواجه شده است.
سومین نکتهای که باید مورد توجه قرار گیرد ــ و مرتبط با نکته قبلی نیز هست ــ عدم توانایی اسرائیل در کنترل منطقهای بسیار کوچک مانند غزه است. اسرائیل نتوانست در نهایت غزه را بهعنوان یک نقطه محدود و تحت محاصره کامل، فتح کند یا با اقتدار به نفع خود تغییر دهد.
چهارمین نکته و از نظر من مهمترین ضربه واردشده به اسرائیل، شکلگیری یک آگاهی عمومی و اجماع جهانی در برابر آن است و دیگر مردم جهان دیگر نسبت به وقایع بیتفاوت نیستند.
اما این شکستهای راهبردی نباید ما را از واقعیتها و ضرباتی که جبهه مقاومت نیز دریافت کرده، غافل کند. باید بپذیریم آسیبهایی که به پیکره مقاومت وارد شده، کم نبوده است و برای آن باید تدبیر و جایگزین مناسب اتخاذ شود. بهعنوان مثال، از دست دادن دسترسی مؤثر به آسمان سوریه، باعث شده است که دسترسی اسرائیل به ایران و حزبالله آسانتر شود. این شکست، شکست راهبردی نیست، اما به معنای وارد شدن ضربات کاری و مؤثر است.
درسهایی که باید از این وقایع بگیریم و جنبش دانشجویی نیز باید متناسب با آن وظایف خود را تعریف کند، این است که جبهه مقاومت تا قبل از رخدادهای دو سال اخیر، درک ناقصی از صحنه داشت که صرفاً با نگاه نظامی-امنیتی تعریف میشد اما حالا باید جبهه مقاومت و جمهوری اسلامی ایران حرف جدیدی بر سر میز بگذارند و باید برای اقتصاد، سیاست و طرحهای توسعه منطقه ایده داشته باشیم.
خلأ ما این بود که ورود نظامی و امنیتی انجام میدادیم، اما در ادامه به حوزههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که باید جبهه مقاومت را یکپارچه و تقویت کند، ورود نمیکردیم. باید میتوانستیم به مردم این کشورها منتقل کنیم که جمهوری اسلامی ایران آمده تا همراه خود سازندگی و آبادانی بیاورد؛ اما موفق به انتقال چنین حسی نشدیم.
مجری: جنبش دانشجویی برای این تغییر رویکرد چه کرده است؟
آخوندی: بخش مهمی از این تحول فکری که ایجاد شده حاصل مطالعات و فعالیتهای جنبش دانشجویی بوده است و در واقع از دل مطالبهگریهای جنبش دانشجویی شکل گرفته است. نمیدانم تا چه حد از این روند مطلع هستید، اما بخش قابل توجهی از این خواستهها و فشارهای فکری، از سوی جنبش دانشجویی مطرح شده است.
بنده خودم دو هفته پیش با سفیر یمن، حاج حیدر، جلسهای داشتم. در آن جلسه این نگاهها و این آلترناتیوها و نکات ایجابی را به مسئولان منتقل کردیم؛ اینکه صرفاً ورود نظامی کافی نیست. جنبش دانشجویی با دبیر شورای عالی امنیت ملی جلسات متعددی داشته است و دانشجویان در جلسات خصوصی این فهم جدید را منتقل کردهاند و این مسئله باعث تغییر رویه شده است.
حضرت آقا انتظاری از جنبش دانشجویی دارند و آن اینکه «حلقه میانی» باشد. حلقه میانی یعنی چه؟ یعنی اینکه ما باید «عمارهای ولیّ جامعه» باشیم. اقدامات آگاهسازی در دوران اخیر، بهویژه تجمعاتی که برای «وعده صادق 1» و «وعده صادق 2» برگزار شد، از همین جنس فعالیتهاست.
محمدی: درباره اتفاقاتی که در این دو سال رقم خورده است. به نظر من، جنبش دانشجویی باید دقیقاً بداند در این حجم از تحولات مهم که در حال وقوع است، کجا بایستد و چگونه میتواند اثر پیشبرنده داشته باشد.
در نگاه ما، نقطه ارتباطگیری جریان دانشجویی ایران با کشورهای پیرامونی ــ مانند عراق و سایر کشورها از جمله مصر ــ بسیار مهم است؛ اما تحقق این ارتباط، کاری دشوار است.
چالش اصلی در این ارتباط، تعیین موضوع و محور مشترک است؛ موضوعی که فعالیت طولانیمدت بر اساس آن تعریف شود و بتواند این ارتباط را پایدار و مستمر نگه دارد.
اگر این ارتباط بهدرستی شکل بگیرد، بدنه اجتماعی مقاومت تقویت میشود و فعالیتها محدود به لایههای امنیتی و نظامی باقی نمیماند؛ بلکه عرصههای فرهنگی و فکری، بهویژه در سطح دانشگاهها، فعال خواهد شد.

مجری: تشکل شما برای تحقق این راهکارها چه اقداماتی انجام داده است؟
محمدی: ما با سفرای جبهه مقاومت و همچنین سفیران برخی کشورهای آمریکای لاتین ارتباطاتی برقرار کردیم و سلسله نشستهایی با آنها داشتیم. جالب این بود که بسیج دانشجویی از سوی سفارتها وقت دریافت میکرد و ما با یک گروه دانشجویی به آنجا میرفتیم و وارد گفتوگو و تبادل نظر میشدیم؛ از جمله با سفیران ونزوئلا، کوبا، یمن، نمایندگان فلسطین و دیگر کشورها. در مجموع، تعداد قابلتوجهی از بچهها در این دیدارها شرکت کردند و به پنج یا شش سفارت مختلف رفتند تا اینکه در نهایت، یک نشست مشترک برگزار کردیم.
تمامی سفرا را به دانشگاه دعوت کردیم و آنان دعوت را پذیرفتند و حضور یافتند. دانشگاه نیز اقدامات متعددی از جمله انعقاد تفاهمنامهها انجام داد که البته فارغ از آن بخشها، اصل ارتباط مستقیم با سفرا و کشورهای مختلف بسیار حائز اهمیت بود. جذابیت این برنامه دقیقاً در همین ارتباطات نهفته بود؛ ارتباطاتی که حول محور مقاومت و بر اساس موضوعی واحد شکل گرفت. محور اشتراک این جریان، مبارزه با استکبار جهانی است و امروز تعیینکننده و محل تقابل این مبارزه، مسئله اسرائیل است. در واقع، جبهه حقطلبان در یک سوی ماجرا قرار دارد و جریان مقابل در سوی دیگر. این پیوستگی و ارتباطگیری، اهمیتی جدی و راهبردی دارد.
مجری: جنبش دانشجویی در ایران، از آغاز شکلگیریِ خود ــ که با ماجرای ورود رئیسجمهور وقت آمریکا به ایران و اعتراض دانشجویان همراه شد ــ با استکبارستیزی گره خورد است. اگر بخواهیم امروز – بهویژه با توجه به حوادث یکی دو سال اخیر- وضعیت استکبارستیزی در جنبش دانشجویی را ارزیابی کنیم، آن را چگونه میبینید و برای ارتقای استکبارستیزی در جنبش دانشجویی چه پیشنهادهایی دارید؟
نصیری: بحث استکبارستیزی، از مبانی انقلاب اسلامی است و برای دانشجو این مسئله جزو اولویتها قرار دارد؛ زیرا جنبش دانشجویی از ابتدا با چنین ماهیتی شکل گرفته است.
تقریباً در تمامی دیدارهای دانشجویی با حضرت آقا، به مسئله استکبارستیزی از جنبه مبنایی پرداخته شده و ایشان نه تنها نسبت به دانشجویان، بلکه نسبت به عموم مردم وجه تاریخی استکبار و جنگ وجودی میان انقلاب اسلامی و قدرتهایی که قصد سلطهگری بر جهان دارند را متذکر شده اند.
در فضای دانشگاه، حلقههای میانی زمانی میتوانند رشد کنند و اثرگذاری داشته باشند که در درون دانشگاه نیز این موضوع بهصورت جدی پیگیری شود؛ یعنی همزمان با رصد تحولات جهانی و جبهه مقاومت، درونیسازی استکبارستیزی در جامعه دانشجویی کشور نیز اتفاق بیفتد.
این مسئله زمانی تحقق پیدا میکند که دانشجو بتواند حرکتی انجام دهد تا حلقههای میانی را میان مردم و دولت تقویت و به یکدیگر نزدیکتر کند. این حلقههای میانی باید پیوند میان جامعه و حاکمیت را افزایش دهند و این امر قطعاً از درون دانشگاه آغاز میشود.
بهنظر میرسد مسیری که دانشگاه باید برای تحقق صحیح سیاست استکبارستیزی طی کند تا حدود زیادی نادیده گرفته شده و گاهی تمرکز بیش از حد بر فضای بینالملل باعث شده مسائل درونی دانشگاه تحتالشعاع قرار گیرد. در حالی که این دو حوزه باید همزمان و متوازن دیده شوند تا از دغدغه اصلی انقلاب اسلامی فاصله گرفته نشود.
نکته مهم این است که جنبش دانشجویی افزون بر فاصله گرفتن از صرف تئوریپردازی و ورود به میدان عمل، باید تولید نظریه جدید نیز داشته باشد. متأسفانه در حوزه نظری نیز گاهی تکرار مشاهده میشود؛ ادبیات و گزارههایی که تولید میشود، در یک سطح ثابت حرکت میکند و ارتقای لازم را ندارد.
مجری: در سال جاری اتفاق بسیار نادری رخ داد و آن هم جنگ مستقیم میان ایران و رژیم صهیونیستی بود؛ اما نکته مهمی که در دل این جنگ باید به آن پرداخت، این است که برخلاف بسیاری از برآوردهای اتاق فکرهای خارجی و ضدانقلاب مبنی بر تضعیف پایههای هویتی و اتحاد میان ایرانیان، این جنگ نشان داد مبانی هویتی ما نهتنها تضعیف نشده، بلکه تقویت هم شده است و مردم بسیار جدی پای کار آمدند و پشت جمهوری اسلامی ایستادند. حال اگر بخواهیم این پیوند را حفظ و مستحکمتر کنیم، جنبش دانشجویی چه وظیفهای بر عهده دارد؟ و برای تقویت این پیوند چه اقداماتی باید انجام دهد؟
آخوندی: اتفاق مهمی که رخ داد و نقشی که جنبش دانشجویی در آن ایفا کرد، بسیار قابلتوجه است. اگر جنبش دانشجویی بهعنوان آخرین سنگر آرمانخواهی و مطالبهگری نظام جمهوری اسلامی در ایام جنگ 12 روزه نقشآفرینی نمیکرد، بخش قابلتوجهی از تجمعات، آن تصویرها و قابهایی که در این دوران ساخته شد، اصلاً شکل نمیگرفت.

بهصورت مصداقی عرض کنم اولین تجمعی که در میدان انقلاب برگزار شد، توسط جنبش دانشجویی و بسیج دانشجویی شکل گرفت. اگر جنبش دانشجویی بلافاصله صبح روز بعد آن قاب را خلق نمیکرد و تجمع ساعت 10 صبح در میدان انقلاب بهوجود نمیآمد، مردم در بهت ناشی از ورود آمریکا به جنگ باقی میماندند و واکنش عمومی شکل نمیگرفت.
در ادامه نیز، بلافاصله تجمع دیگری با محوریت جنبش دانشجویی و با میزبانی بسیج دانشجویی دانشگاه امیرکبیر برگزار شد که در آن، خود رئیسجمهور هم حضور پیدا کرد. این تجمع هم درست در همان روزی بود که آمریکا نخستین اقدام مستقیم خود در جنگ را انجام داد.
البته وقتی به وضعیت کلانِ جنبش دانشجویی نگاه میکنم، باید نقدی جدی را نیز مطرح کنم؛ میتوانیم جنبشی باشیم که در خواب زمستانی بهسر میبرد، سیاستزدایی شده، برای هر کنش هزار توجیه و بهانه دارد و عدم توانایی و عدم اقدام را پشت یک دنیا «منفعتطلبی فردی» پنهان میکند. من این رفتار را در نقاط مختلف، در تعاملات با افراد مختلف میبینم.
جنبش دانشجویی در مواقع حساس و زمانی که مشروعیت نظام زیر سؤال میرود نباید شانه خالی کند و باید پیگیر مسائل باشد. اما در مواقعی نیز باید حمایت کند.
مجری: تشخیص مصداق در این موارد شاید کمی مشکل باشد، میتوانید مثالی هم بیاورید.
بهعنوان مثال در بسیج دانشجویی، ما از افزایش قیمت بنزین حمایت کردیم. تحلیل ما چه بود؟ برداشت ما این بود که دولت آقای پزشکیان در حساسترین موقعیت خود قرار گرفته است و احتمال جنگ نهایی با اسرائیل هر لحظه بیشتر میشود و اگر دولت در تصمیمگیری و در بحرانها، ناتوان جلوه کند، این ناتوانی، دودش مستقیماً به چشم مردم میرود.
بنابراین، در چنین شرایطی، دولت باید بتواند تصمیم بگیرد و جنبش دانشجویی نیز وظیفه دارد هم نقد بهجا داشته باشد و هم حمایت بهموقع.
اما اگر بخواهیم به پاسخ سوال بپردازیم باید درنظر داشته باشیم که پس از جنگ 12 روزه، یک واقعیت بسیار روشن آشکار شد و آن اینکه هزینههای استراتژی منطقهای جمهوری اسلامی، برخلاف القائات رایج، هزینهزا نبوده و اتفاقاً عواید و مزیتهای مهمی به همراه داشته است. اکنون میتوان بهطور مشخص نشان داد که اگر حزبالله بهعنوان سنگر نخست مقاومت تضعیف میشد و اگر سوریه مسیر پیشین خود را ادامه میداد، ایران با چه خطرات و تهدیدهای فوری مواجه میشد.
جنبش دانشجویی میتواند با تولید گفتار و تحلیلهای مبتنی بر واقعیتهای میدانی، این برداشت غلط را که سیاستهای منطقهای صرفاً «هزینه» هستند، اصلاح و تبیین کند.
نکته دوم، ایستادن بر هویت شهدای دانشجو است. در همین جنگ 12 روزه تعدادی از شهدایی که تقدیم شدند، از جامعه دانشگاهی بودند. شهدایی از طیفهای مختلف که عنوان «دانشجو» برایشان اهمیت دارد.
در جریان جنگ 12 روزه، یک انسجام ملی کمنظیر در برابر دشمن شکل گرفت. بازخوانی و پاسداشت یاد شهدای دانشجو میتواند به بازتولید همین روحیه کمک کند. به دانشجو یادآوری کند که دشمنی اسرائیل، فرقی میان او و دیگر اقشار جامعه قائل نیست و او نیز به اندازه سایر مردم، در معرض این تهدید قرار دارد.
محمدی: برای بررسی عملکرد جنبش دانشجوی در موضوع تقویت پایههای هویتی و اتحاد اجتماعی باید به طور همزمان به حیث فردی و وجه اجتماعی جنبش دانشجویی توجه کنیم. دانشجویی که برای خود مسئولیت اجتماعی قائل است، باید به این پرسش مهم بیندیشد که اگر جنگی فرسایشی آغاز شود – نه صرفاً 12 روز یا یک ماه – اقتصاد کشور و زندگی روزمره مردم چه مسیری را طی خواهد کرد؟
پاسخ به این پرسش و اندیشیدن درباره آن، برای تداوم انسجام ملی بسیار تعیینکننده است. لازم است به ساختارهایی بازگردیم که در همان ابتدای انقلاب و در قانون اساسی پیشبینی شده بود؛ تدابیری که قرار بود تابآوری اقتصادی را در شرایط سخت – ازجمله جنگ – افزایش دهد.
همانگونه که میدانیم، هرگاه تمرکز سرمایه در دست گروهی محدود از سرمایهداران باشد و اقتصاد کشور توسط همان گروه کنترل شود، در شرایط اضطراری – مانند جنگ – سرمایه میتواند بهراحتی از کشور خارج شود و مردم را در بحران رها کند.
اما اگر سرمایه در جامعه توزیعشده و مردمی باشد و در قالبهایی نظیر اقتصاد تعاونی شکل گرفته باشد، دو نتیجه مهم حاصل میشود:
1. انسجام و پیوند مردم با اقتصاد افزایش مییابد
2. سرمایه بهسادگی از کشور خارج نمیشود و تابآوری اقتصادی حفظ میگردد
بنابراین، اندیشیدن به آینده اقتصاد در شرایط جنگ و تلاش برای تقویت ساختارهای مردمی اقتصاد، میتواند یکی از مهمترین وظایف جنبش دانشجویی در جهت حفظ انسجام ملی در دورههای بحرانی باشد.
در چنین شرایطی، جنبش دانشجویی باید در جهت حفظ عدالت و پیوند مردم با نظام، نقد جدی و نظارت فعال داشته باشد. مسئله مهم دیگر، تصمیمگیری شفاف و قاطع دولت است؛ امری که بهویژه در مورد دولت آقای پزشکیان ضرورت دارد. اینکه تصمیمگیریها با ابهامسازی همراه باشد، نرخگذاری سوخت بهصورت چندگانه و نامشخص انجام شود، هر فصل دوباره ارزیابی و تغییر احتمالی مطرح شود و… همگی موجب بیاعتمادی و ناپایداری در جامعه خواهد شد.
جنبش دانشجویی باید در این حوزه نیز بدون رودربایستی مطالبهگری کند تا هزینههای تصمیمگیری نادرست، به مردم تحمیل نشود.
نصیری: اگر بخواهیم انسجام ملی را حفظ کنیم، پرسش این است که جنبش دانشجویی چه رسالتی دارد و چگونه باید عمل کند؟ پاسخ از پیش از جنگ قابل طرح است. در آن دوره، نگاه عمومی مردم بهگونهای بود که احساس میکردند شیوه اثرگذاری جمهوری اسلامی در منطقه بهجای آنکه برای ملتها عزت بیاورد، گویی استقلال برخی کشورها را بهزور گرفته است.
با شکلگیری چنین فضایی، بار دیگر مسئولیت بر دوش جنبش دانشجویی قرار گرفت؛ اینکه چرا این فضا آنگونه که باید تبیین و اقناع عمومی نشد؟! چرا روشن نشد که مقابله با آمریکا، یک اقدام دفاعی و ضروری است؟ اگر این تبیینگری جدیتر انجام شده بود، چهبسا تنشها و منازعات بین ایران و آمریکا در سطح پایینتری رخ میداد و برخی اتفاقات اساساً رقم نمیخورد.
اگر از زاویه مردمسالاری دینی نگاه کنیم، درمییابیم که وقفهای که میان شهادت سرداران مقاومت و سپس شهادت سید حسن نصرالله ایجاد شد، نتیجه همان خلأ در تقویت ارتباط مردم با سیاستهای کلان بود. ما موظف بودیم برای افزایش همراهی مردم بیشتر تلاش کنیم.
نکته مهم دیگر، بازگشت ایده مذاکره با آمریکا به فضای سیاسی کشور بود؛ آن هم پس از تجربه اشتباه گذشته. دوباره بحث ارتباطگیری و مذاکره با آمریکا مطرح شد و زمینهای فراهم گردید تا مردم با یک دوگانه مواجه شوند و آن هم اینکه اگر جمهوری اسلامی با آمریکا در تعارض است، پس چرا مذاکره میکند؟ این پرسش ایجاد شد که آیا اساساً آغاز تقابل با آمریکا اشتباه بوده؟ آیا مسیر پیشرفت کشور در گرو مذاکره است؟
این ابهامات بهدلیل آن بود که جنبش دانشجویی نتوانست بهموقع و شفاف وارد میدان تبیین شود. مذاکره با آمریکا برای بخش زیادی از جامعه، بهتدریج به یک امر عادی، بیهزینه و تکراری تبدیل شد بدون آنکه پیامدهای واقعی و تجربهشدهاش برای مردم بازگو شود.
در این میان، شاید تنها کسی که بهصراحت و مداوم این مسیر را اشتباه دانست و هشدار راهبردی داد، حضرت آقا بودند. ایشان تأکید کردند که مذاکره، راه پیشرفت ایران نیست بلکه راهی غلط و تجربهشده است.
در نهایت، جنگ 12 روزه بود که نگاه مردم را تغییر داد؛ مردم بهروشنی دیدند ماهیت واقعی زورگویی آمریکا و اینکه عدم اعتماد به این کشور، کاملاً صحیح بوده است.
در اینجا لازم است تأکید کنم که پس از پیام تلویزیونی حضرت آقا در جریان جنگ، انتظار میرفت که موضوع «وحدت ملی» بیش از پیش برجسته شود و بهصورت مستمر در فضای عمومی بازتاب یابد. از همینرو، میتوان بار دیگر به جنبش دانشجویی نقد وارد کرد که چرا برای اقشار مختلف جامعه، نقش مشخص و عملی تعریف نشد تا بتوانند در مسیر شکلگیری «ایران قوی» نقشآفرینی مؤثری داشته باشند.
کمتوجهی به این مسئله موجب شد که نسبت به سؤال مهمی که اساساً این وحدت از کجا برخاسته است و چگونه میتواند تثبیت و تعمیق پیدا کند، فعالیت کافی صورت نگیرد. اگر برای مردم، مسیر ورود به نقشآفرینی مشخص میشد، آنان میتوانستند همین نگاه وحدتمحور را در عرصههای دیگر، از جمله در مواجهه با مشکلات اقتصادی، ادامه دهند و این روحیه صرفاً وابسته به شرایط جنگی و تهدید خارجی باقی نماند.
از سوی دیگر، مبانی فکری مرتبط با «آتشبس» نیز به درستی تبیین نشد. در روزهای ابتدایی پس از توقف عملیات، این نگاه در بخشی از جامعه و حتی برخی جریانهای دانشجویی شکل گرفته بود که ایران باید آنقدر پیش برود تا نابودی کامل رژیم صهیونیستی رقم بخورد. افزایش دقت و اقتدار عملیاتها نیز این انتظار را تقویت کرد. بهویژه در هفتههای نخست که ضربات جمهوری اسلامی بسیار سنگین و دقیق بود و همین مسئله سطح توقعات را بالا برد.
اما پس از کسب یک دستاورد مهم، نیاز بود که بهطور روشن و دقیق برای جامعه تبیین شود هدف چه بوده و چرا پایان عملیات در این نقطه، یک تصمیم راهبردی و حسابشده است نه توقف اراده و نه عقبنشینی از آرمان. اینکه دستاوردهای بهدستآمده، گامی بلند در مسیر فروپاشی دشمن بوده است، باید به زبان روشن در میان مردم بازگو میشد.
این خلأ تبیینی باعث شد که بخشی از مردم با پرسشهایی مواجه شوند و جنبش دانشجویی که باید پیشتاز اقناعگری باشد، در این حوزه نیز دیر ورود کرد.

مجری: به نظر شما تبیین آتش بس از چه دیدگاهی برای مردم قابلبت گفتگو و بحث داشت؟
منطق بنیادین این نبرد، صرفاً بر پیروزی نظامی تکیه نداشت؛ ما در یک جنگ «وجودی» با اسرائیل قرار داریم و هدف نهایی این است که خود «مردم جهان» به این باور برسند که اسرائیل نه یک حاکم نامشروعِ موقت، بلکه یک پدیده ضدانسانی است که باید به پایان برسد. نابودی باید از درون تاریخ و از درون وجدان ملتها رقم بخورد؛ نه صرفاً به واسطه مداخله یک قدرت خارجی.
این همان مبنای اصلی انقلاب اسلامی است؛ انقلابی که از ابتدا در برابر آمریکا ایستاد تا به ملتها بفهماند سلطهپذیری سرنوشت محتوم آنان نیست و سلطهگری نیز سرنوشت محتوم قدرتها نخواهد بود. مبارزه با آمریکا و صهیونیسم، زمانی به نتیجه کامل خود میرسد که به یک «فهم مشترک» در میان ملتهای آزاده جهان تبدیل شود و این فهم، بهتدریج ساختار مشروعیت دشمن را فرسایش دهد تا فروپاشی آن از درون رقم بخورد.
ماموریت جنبش دانشجویی دقیقاً در همینجاست؛ آنکه این احساس انسانی را به یک آگاهی اجتماعیِ پایدار تبدیل کند. آنکه نفرت از جنایت را به فهم عمیق از ماهیت رژیم صهیونیستی ارتقا دهد. آنکه استکبارستیزی را از سطح هیجانهای مقطعی، به سطح یک باور جهانی و راهبردی بکشاند. در حقیقت ماجرا فقط جنگ ایران با اسرائیل نیست؛ این یک «جنگ وجودیِ جهانی» است.
این واقعیتها هنوز برای افکار عمومی جهان بهطور کامل جا نیفتاده و گسترش پیدا نکرده است. آنان باید بفهمند که اگر منافع اقتصادیشان به رژیمی گره بخورد که ماهیتش بر غارت و سلطه بنا شده، نتیجهاش نه رفاه، بلکه از دست رفتن اختیار و آزادی خواهد بود. شکستهشدن این توهم، یکی از مهمترین نتایج عملیات هفتم اکتبر و سپس جنگ 12 روزه بود؛ جهانیان ناگهان با چهره واقعی این رژیم و عمق وابستگی برنامهریزیشده آن آشنا شدند.
علاوه بر این، جنبش باید پیش از آغاز هر نبرد جدید، برای افکار عمومیِ داخلی و حتی برای تحلیلگران و تصمیمسازان کشور، «تبیینِ دقیقِ چرایی تقابل ایران و آمریکا» و «چرایی محال بودن صلح پایدار با رژیم صهیونیستی» را تولید و تثبیت کند نه آنکه درست در روز آتشبس، تنوع مواضع، ابهام فکری و چنددستگی در درک صحنه دیده شود و بعداً با جلسات متعدد تلاش شود که ذهنها جمع شود.
دانشجو باید پیشگام در فهم، در روشنگری و در پیشدستی باشد؛ نه آنکه منتظر بماند تا حادثه رخ دهد و سپس به دنبال روایتسازی بگردد. این یک وظیفه راهبردی است: تولید آگاهی برای مردمسالاریِ استکبارستیز؛ آگاهیای که بتواند کشور را در بزنگاههای حساس، بهدرستی هدایت کند و نگذارد سیاست کلان با غفلت یا سادهانگاری از مسیر درست منحرف شود.
مجری: از سالهای 97 و 98 بدین سو، رهبر انقلاب در دیدار با دانشجویان، مطالبات مشخصی از جنبش دانشجویی داشته اند. مطالبههایی چون احساس مسئولیت نسبت به مسئله پیشرفت کشور، توجه جدی به الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، اثرگذاری بر محیط پیرامون، داشتن تحلیل صحیح از اصل و ماهیت انقلاب اسلامی، تقویت بنیه دینی و انقلابی تشکلها و موارد مشابه.
حال اگر بخواهیم این مطالبهها را امتداد بدهیم و به سطح عمل در عرصه دانشجویی برسیم، پرسش اصلی این است که جنبش دانشجویی دقیقاً باید چه اقداماتی انجام دهد؟ و تشکلهای دانشجویی چه وظایفی بر عهده دارند تا بتوانند این مطالبات مهم را محقق کرده و سهم واقعی خود را در پیشبرد مسیر انقلاب اسلامی ایفا کنند؟
آخوندی: نکتهای که در اینجا مطرح است، مسئله «بازگشت به دانشگاه» است و پرسش اینجاست که این بازگشت از کجا ناشی میشود و چرا ضرورت پیدا کرده است؟ مولفه اصلی در این زمینه، رخوت سیاسی است که در جامعه ما بهوجود آمده و همین رخوت سیاسی موجب میشود.
وقتی مشارکت سیاسی مردم کاهش پیدا میکند ـ برای نمونه در انتخابات ـ انرژی اجتماعی که باید توسط جنبش دانشجویی جهتدهی شود، به حداقل میرسد. در چنین شرایطی، نقش جنبش دانشجویی دیگر صرفاً هدایت انرژیِ موجود نیست، بلکه تولید انرژی سیاسی و اجتماعی است و مبدا این انرژی باید دانشگاه باشد.
اینکه برخی تقلیلگرایانه میگویند: «جنبش دانشجویی ابتدا باید دانشگاه را جمع کند، بعد جامعه را»، یکی از سطحیترین برداشتها از مسئله است. چنین نگاهی نشان میدهد گوینده اساساً مختصات کنونی جمهوری اسلامی را درک نکرده است.
در اینجا چند مولفه اهمیت پیدا میکند؛ نخست نحوه مواجهه ما در داخل دانشگاه است. با توجه به وقایع سال 1401 و مسائل مشابه، باید رویکردی «امیدآفرین» نسبت به آینده کشور در دانشگاه ایجاد شود. به این معنا که بازگشت به دانشگاه باید با ایجاد نقطه امید در میان قشر نخبگانی همراه باشد تا زمینه تحقق مطالبه «بازگشت به دانشگاه» فراهم گردد. این مسئله تنها یک کنش اجتماعی نیست.
این بازگشت باید از مسیر علمی محقق شود. زمانیکه میان ما و مخاطبمان در حوزه فهم سیاسی اختلاف دیدگاه جدی وجود دارد ـ زیرا ما بر مفاهیم انقلاب اسلامی ایستادهایم ـ و باب گفتوگو مهیا نیست، باید با ورود علمی و آغاز گفتوگو در فضای دانش، این باب را گشود. در نهایت، همین مسیر علمی گفتوگو موجب میشود مخاطب به ادراک صحیحتری از جمهوری اسلامی برسد و مفاهیم ناب سیاسی انقلاب اسلامی برای او تبیین شود. به نظر میرسد انتظار رهبر انقلاب از دانشگاه، دقیقاً ناظر به چنین روندی است.
بخش دیگر این مسئله، به معنویت و خودسازی در جنبش دانشجویی بازمیگردد. هر تحول بیرونی، نیازمند تحولی درونی است. جنبش دانشجویی باید ابتدا به «خودسازی» دست یابد تا بتواند «دگرسازی» کند.
محمدی: اگر بخواهم بسیار کوتاه به پرسش شما پاسخ دهم ارجاع میدهم به بیانات رهبر انقلاب در سال 1403. ایشان در دو دیدار دانشجویی، کل جمهوری اسلامی را ذیل دو عنوان اصلی خلاصه کردند: نخست «اداره کشور به شیوه اسلامی» و دوم «ارائه الگوی اداره مطلوب یک کشور به مردم جهان». به نظر من این دو آرمان، مناسبترین بستر برای پیگیری از سوی تشکلهای دانشجویی است. رهبر انقلاب نیز تأکید کردهاند که دانشگاه باید این دو هدف را دنبال کند و طبیعتاً تشکل دانشجویی سیاسی، قالبی است که امکان تحقق آن را فراهم میسازد.
تحقق این دو هدف، مستلزم حرکت همزمان بر دو بال است: بال سیاسی و بال علمی. در این نقطه باید تأکید کرد که متأسفانه بر اساس تجربه تعامل با تشکلهای مختلف، معمولاً در تشکلهای اسلامیِ سیاسی، بال علمی کمتر مورد توجه قرار گرفته و مهجور مانده است.
مطالبهگریِ صرف، مطلوب و کافی نیست. برای دستیابی به نتیجه، لازم است فعالیت علمی بهطور جدی دنبال شود. هرچند عمر تشکلهای دانشجویی کوتاه و دوره فعالیت اعضا محدود است، اما اگر «علمورزی» بهعنوان بخشی از هویت تشکلهای اسلامی تعریف و پیگیری شود، میتوان ریلگذاری درستی انجام داد تا اعضای هر دوره این مسیر را ادامه دهند و در نهایت این تلاشها به ثمر برسد.
نصیری: در جمعبندی مطالبات مطرحشده در دیدارهای دانشجویی، بهویژه در دو سه دیدار اخیر پس از جنگ، به نظر میرسد مهمترین مطالبه رهبر انقلاب این است که همۀ اقشار مردم ـ اعم از مسئولان، دانشجویان و آحاد جامعه ـ زیر پرچم «ایران قوی» قرار گیرند و این پرچم فراگیر شود. ایشان تأکید دارند که برای هر فرد، با هر نقش و جایگاهی، باید مسئولیتی تعریف شود تا درک کند که قدمی برای تحقق «ایران قوی» برمیدارد و خود را در این مسیر تأثیرگذار بداند.
این گستره باید بهگونهای باشد که دانشجویان در جایگاه خود و مردم – در هر مذهب، سلیقه و طبقه اجتماعی –در جایگاه خودشان، بتوانند مشارکت فعال داشته باشند و نقش خود را در مسیر تقویت ایران ایفا کنند. این مشارکت ابعاد مختلفی دارد: بُعد علمی در دانشگاهها، بُعد سیاسی در عرصه تصمیمگیری و همچنین بُعد بینالمللی که باید از مسیر ارتقای روابط میان ملتهای آزاده و کشورهای اسلامی و آشنایی آنها با گزارههای اصلی انقلاب اسلامی دنبال شود.
رهبر انقلاب در سخنرانی تلویزیونی اخیر خود تأکید کردند که «بسیجی شدن» باید در جامعه فراگیر شود. همانگونه که در دوران دفاع مقدس، بسیج توانست مردم را در عرصههای مختلف ـ از خدمات درمانی تا جبهههای نبرد ـ به مشارکت فعال و اثرگذار فرا بخواند و نمونهای واقعی از بسیج شدن زیر پرچم انقلاب اسلامی را رقم بزند، اکنون نیز چنین ظرفیتی وجود دارد.
انتهای پیام/




نظرات کاربران